Sunday, December 31, 2006

بندگی

چه لحظه هایی لحظه های حسین ، ابراهیم ، اسماعیل . س
لحظه هایی که تا ابد بندگی ناب خدا را به رخ می کشد. ز
خیلی جالب داستانش را تعریف می کنند . ز
نمای اول روز عرفه ، صحرای عرفه ، با یک دیالوگ فوق العاده ، دیالوگی که فقط از پسر علی می شود شنید . ز
هنوز مست تک تک جملاتی که با یک فلاش بک می روی به سالها قبل توی همین صحرا ، به جای تمام اون شلوغیها و اون همه سیاهی لشگر ابراهیم تنهای تنهاست . ز
همه اضطراب دنیا را جمع کرده تو وجودش ، همه یقین دنیا تو نگاهش ، اسماعیلش را صدا می کنه ، با هم به بلند ترین جای اون صحرا می روند ، کارد را روی گردن اسماعیل می گذارد ... ز
باید یک ماه صبر کرد که اوج داستان را دید . ز

Saturday, December 23, 2006

با این که گلبن همه اش حرف می زنه و حضورش بیشتر احساس می شه ولی نگاههای کیخسرو برام سنگین تره ، فکر می کنم همه کارهامو با دقت نگاه می کنه ، اگه اشتباهی انجام بدم حتما متوجه می شه

Friday, December 01, 2006

فاهبطوا

بگذار دستور العمل اینجا رو نگاه کنم

بعد از این که سیب رو من جیدم و تو خوردیش انگار این مرحله تموم می شه
پاشو باید بریم مرحله بعد
(راستی اینجا چیزی ننوشته ولی هسته هاش رو بردار شاید یه جا کاشتیمشون)

Monday, November 27, 2006

کجای دنیا وایسادم؟

هیچ وقت از داستانهای تخیلی خوشم نیومده ، ولی کاش یکی پیدا می شد برام یک داستان تخیلی می گفت از دنیایی که همه چیزای بدش به بدی همین دنیا بود و شاید بیشتر، ولی دروغ توش نبود

Monday, May 22, 2006

41

چله شروع شد

Tuesday, May 16, 2006

47


هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

Tuesday, May 02, 2006

61

تمام حرکات دنیا تناوبیند همه چیز بالا و پایین داره
واسه همین همه چیزا بعد از چند بار سرعت گرفتن و کند شدن بر می گردن سر جای اولشون
اینجوری همه دنیا شبیه یه دایره می شه که همیشه برمی گرده سرجای اولش
واسه همینه که ادم می فهمه جای یه چیری خالیه
جای یه چیزی خالیه نه؟

61


توی اون کوچه بن بست ... خونه ای بود که

Monday, May 01, 2006

62

بیمار خنده های توام ... بیشتر بخند

Thursday, April 27, 2006

67

دارم می شمارم ، دارن تموم می شن . ولی باید اعتراف کنم وقتی شروع کردم به شمردن واسه این نبود که تموم بشن واسه همین بود،واسه همین که دیدم دارن تموم می شن . می شمرمشون تا بفهممشون ، با اینکه فهمیدنشون همیشه هم خوشایند نیست
دارم می شمارم ، دارم تموم می شم

Wednesday, April 26, 2006

68

به کسی که تمام لحظه هات منتظرش بودی فقط باید گوش کنی وگرنه بعد پشیمون می شی که چه چیزایی رو از دست دادی

Sunday, April 23, 2006

70

خاکستر رو بیشتر دوست داری؟

Saturday, April 22, 2006

71


دیشب غافلگیر شدم

Friday, April 21, 2006

73

همه عالم نگران تا نظر بخت بلند
بر که افتد که تو یکدم نگرانش باشی