Wednesday, October 17, 2007

گاهی مثل هر روز
من منتظرم

Monday, August 13, 2007

ملال

همه چیز این دنیا خیلی زود تکراری می شه
اینقدر تکراری و ملال انگیز که دیگه یه لحظه هم ذهنم رو مشغول نکنه
حتی اگر صحبتهای یه دوست باشه که می خواد تو لحظه های آخر ازت خداحافظی کنه وجوری حرف می زنه که بهت بفهمونه هیچ تضمینی برای اینکه تا یک ساعت دیگه هم دست نگهداره نیست
بله دیگه ، اینفدر این حرفها تکراری و ملال انگیز شده برام که حتی یه زنگ نزنم که ببینم چطور شده
پ.ن : ببین برای فرار کردن از نوشتن مجبورم درباره چه چیزایی بنویسم

Sunday, June 10, 2007

ایوان نجف عجب صفایی دارد





از جرعه تو خاک زمین درّ و لعل یافت

بیچاره ما که پیش ِ تو از خاک کمتریم










Friday, June 01, 2007

28


کافران را دوست دارم ، از این وجه که دعوی دوستی نمی کنند می گویند : " آری کافریم ، دشمنیم " . اکنون دوستیش تعلیم دهیم. یگانگیش بیاموزیم
اما این که دعوی می کند که من دوستم و نیست ، پر خطر است

Thursday, May 17, 2007

13

بعضی وقتها فکر می کنم جایی که الان هستم ، اونجایی نیست که قرار بوده باشم . احساس می کنم از سرنوشتم دور شدم هر چی سرم رو می چرخونم هیچ نشونه آشنایی نمی بینم ، هیچ احساس نزدیکی با محیطی که توش هستم ، با کارهایی که می کنم ، با آدمایی که باهاشون سر و کله می زنم ندارم . حتی با افکار خودم ، با رفتار خودم هم غریبه ام . مطمئن می شم گم شدم ، مات و مبهوت دنبال روزی می گردم که خودم رو گم کردم ، روزی که سرنوشت رو اشتباهی برداشتم . ولی باز تو همین جستجو هم قاطی روزهای زندگیم گم می شم

فقط وقتی تو ، تویی که نمی دونم آینده ات چه رنگی خواهد بود ، تویی که نمی دونم سرنوشتت رو از کجا برخواهی داشت . وقتی تو ازم می خواهی خم بشم ، اونقدری خم بشم که بتونی من رو ببوسی ، فقط همون لحظه است که مطمئن می شم دارم روی سرنوشتم قدم بر می دارم

Sunday, May 13, 2007

9

می دونستم فالهام تعبیر می شه یعنی حافظ دیگه اینقدر سرش می شه
بخت از دهان دوست نشانم نمی دهد
دولت خبر ز راز نهانم نمی دهد
از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم
اینم همی ستاند و آنم نمی دهد
مردم در این فراق و در این پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد
زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین
کانجا مجال باد وزانم نمی دهد
چندان که بر کنار چو پرگار می شدم
دوران چو نقطه ره به میانم نمی دهد
شکر به صبر دست دهد عاقبت ولی
بد عهدی زمانه زمانم نمی دهد
گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمی دهد

Tuesday, May 08, 2007

4

بخوان به نام گل سرخ در صحاري شب
كه باغ ها همه بيدار و بارور گردند
بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا كبوتران سپيد
به آشيانه خونين دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ در رواق سكوت
كه موج و اوج طنينش ز دشت ها گذرد
پيام روشن باران
ز بام نيلي شب
كه رهگذار نسيمش به هر كرانه برد

ز خشك سال چه ترسي
كه سد بسي بستند
نه در برابر آب
كه در برابر نور
و در برابر آواز
و در برابر شور

در اين زمانه ي عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتي دادند
كه از معاشقه ي سرو و قمري و لاله
سرودها بسرايند ژرف تر از خواب
زلال تر از آب

تو خامشي كه بخواند ؟
تو مي روي كه بماند ؟
كه بر نهالك بي برگ ما ترانه بخواند ؟
از اين گريوه به دور
در آن كرانه ببين
بهار آمده
از سيم خاردار
گذشته
حريق شعله ي گوگردي بنفشه چه زيباست

هزار آينه جاري ست
هزار آينه
اينك
به همسرايي قلب تو مي تپد با شوق
زمين تهي دست ز رندان
همين تويي تنها
كه عاشقانه ترين نغمه را دوباره بخواني

بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حديث عشق بيان كن بدان زبان كه تو داني

Sunday, May 06, 2007

2

گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
از ماه ابروان منت شرم باد رو
عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو

Saturday, May 05, 2007

1

نمی کند دل ِ من میل و زهد و توبه ولی
به نام خواجه بکوشیم و فرّ دولت او
باید تا 31 بشمارم ، شاید خیلی سخت باشه ولی لازمه

Friday, May 04, 2007

بعضی کارها رو اگه تو زمان خودش تجربه نکنی از دستت رفتن
الان هیچ کس تو خیابون باور نمی کنه من گم شده باشم

Saturday, April 14, 2007

" زندگی پاندولی است بین خواستن و ملال"
بودا

Sunday, April 08, 2007

دیروز دلم می خواست چیزی بنویسم که نشانی از تو نداشته باشد ، تا به خودم ثابت کنم لحظه ای را که از تو نشانی ندارد
امروز در نوشته های بی نشانم دنبال نشانی از تو هستم
من می گم اگر قرار باشه یه دونه آن من ِ دیگر داشته باشم حتما باید همه چیزش باهام فرق کنه اصلا اگه فقط یک شباهت داشه باشیم دیگه فایده نداره
تازه بعد از این همه تفاوت مطمئنم می شه کامل فهمیدش

Thursday, March 22, 2007

من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی . من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته

Sunday, February 25, 2007

دلتنگی

حالا ما مي تونيم تا ابد دلتنگ باشيم





پ ن : اینجوری وبلاگمو بیشتر دوست دارم
صبح : افتضاح
روز : پرکار
شب : رویایی
این همه رنگ به رنگ شدن گیجم می کنه
کاش کسی بود ازش بپرسم
پ ن : یه کسی هست

Saturday, February 24, 2007

همه چیز، هموناییه که تو درباره ژان وال ژان می دونی تا به جای اینکه اون یه دزد باشه می شه قهرمان داستان ، ی
هر آدمی و هر اتفاقی واسه خودش یه همه چیز داره که دونستنش قضاوت ما رو عوض می کنه . ن

ولی خب همه آدمها قهرمان نیستند ، بعضی ها به جای قهرمان شدن کوچک می شن ، کوچک و قابل ترحم . ث
اگه ژان وال ژان برای سیر شدن دزدی می کنه اونها هم کمبودهایی دارن ، گیرم خیلی پست تر
مهمتر این که اگه تمام شرایط دیگران رو داشته باشم مطمین نیستم از اونها بدتر نباشم پس ترجیح می دم ببخشم تا شاید اگه من هم همچین آزمایشی رو بد دادم بخشیده بشم . ب

Friday, February 23, 2007

اگرهمگان همه چیز را بدانند ، همگان را خواهند بخشید

Tuesday, February 20, 2007

حافظ که معصوم نبوده یه چیزی گفته : ب
دانم سرآرد غصه را ، رنگین برآرد قصه را
این آه خون افشان که من هر صبح و شامی می زنم

Wednesday, January 03, 2007

نمی دونی چقدر خدا نزدیک میشه به بنده اش وقتی در مقابل اشتباه همنوعش رفتار شایسته ای انجام بده
نقل به مضمون از خانم آستانه

Tuesday, January 02, 2007

امشب به یادِِِِِِ مخمل ِ زلفِِِِِِِِ نجیبِِِِِِِ تو .... ظظ

گفت چون به هستی خود نگریستمی ، نیستی من از هستی خود سر برآورد ، چون به نیستی خود نگریستم هستی خود را نیستی من یبرآورد . پس من ماندم ، در پس زانوی خود بنشستم تا دمی بود . گفتم : این نه کار من است . ت
ابوالحسن خرقانی

Blog Archive