Thursday, May 17, 2007

13

بعضی وقتها فکر می کنم جایی که الان هستم ، اونجایی نیست که قرار بوده باشم . احساس می کنم از سرنوشتم دور شدم هر چی سرم رو می چرخونم هیچ نشونه آشنایی نمی بینم ، هیچ احساس نزدیکی با محیطی که توش هستم ، با کارهایی که می کنم ، با آدمایی که باهاشون سر و کله می زنم ندارم . حتی با افکار خودم ، با رفتار خودم هم غریبه ام . مطمئن می شم گم شدم ، مات و مبهوت دنبال روزی می گردم که خودم رو گم کردم ، روزی که سرنوشت رو اشتباهی برداشتم . ولی باز تو همین جستجو هم قاطی روزهای زندگیم گم می شم

فقط وقتی تو ، تویی که نمی دونم آینده ات چه رنگی خواهد بود ، تویی که نمی دونم سرنوشتت رو از کجا برخواهی داشت . وقتی تو ازم می خواهی خم بشم ، اونقدری خم بشم که بتونی من رو ببوسی ، فقط همون لحظه است که مطمئن می شم دارم روی سرنوشتم قدم بر می دارم

No comments: