Thursday, May 17, 2007

13

بعضی وقتها فکر می کنم جایی که الان هستم ، اونجایی نیست که قرار بوده باشم . احساس می کنم از سرنوشتم دور شدم هر چی سرم رو می چرخونم هیچ نشونه آشنایی نمی بینم ، هیچ احساس نزدیکی با محیطی که توش هستم ، با کارهایی که می کنم ، با آدمایی که باهاشون سر و کله می زنم ندارم . حتی با افکار خودم ، با رفتار خودم هم غریبه ام . مطمئن می شم گم شدم ، مات و مبهوت دنبال روزی می گردم که خودم رو گم کردم ، روزی که سرنوشت رو اشتباهی برداشتم . ولی باز تو همین جستجو هم قاطی روزهای زندگیم گم می شم

فقط وقتی تو ، تویی که نمی دونم آینده ات چه رنگی خواهد بود ، تویی که نمی دونم سرنوشتت رو از کجا برخواهی داشت . وقتی تو ازم می خواهی خم بشم ، اونقدری خم بشم که بتونی من رو ببوسی ، فقط همون لحظه است که مطمئن می شم دارم روی سرنوشتم قدم بر می دارم

Sunday, May 13, 2007

9

می دونستم فالهام تعبیر می شه یعنی حافظ دیگه اینقدر سرش می شه
بخت از دهان دوست نشانم نمی دهد
دولت خبر ز راز نهانم نمی دهد
از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم
اینم همی ستاند و آنم نمی دهد
مردم در این فراق و در این پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد
زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین
کانجا مجال باد وزانم نمی دهد
چندان که بر کنار چو پرگار می شدم
دوران چو نقطه ره به میانم نمی دهد
شکر به صبر دست دهد عاقبت ولی
بد عهدی زمانه زمانم نمی دهد
گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمی دهد

Tuesday, May 08, 2007

4

بخوان به نام گل سرخ در صحاري شب
كه باغ ها همه بيدار و بارور گردند
بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا كبوتران سپيد
به آشيانه خونين دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ در رواق سكوت
كه موج و اوج طنينش ز دشت ها گذرد
پيام روشن باران
ز بام نيلي شب
كه رهگذار نسيمش به هر كرانه برد

ز خشك سال چه ترسي
كه سد بسي بستند
نه در برابر آب
كه در برابر نور
و در برابر آواز
و در برابر شور

در اين زمانه ي عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتي دادند
كه از معاشقه ي سرو و قمري و لاله
سرودها بسرايند ژرف تر از خواب
زلال تر از آب

تو خامشي كه بخواند ؟
تو مي روي كه بماند ؟
كه بر نهالك بي برگ ما ترانه بخواند ؟
از اين گريوه به دور
در آن كرانه ببين
بهار آمده
از سيم خاردار
گذشته
حريق شعله ي گوگردي بنفشه چه زيباست

هزار آينه جاري ست
هزار آينه
اينك
به همسرايي قلب تو مي تپد با شوق
زمين تهي دست ز رندان
همين تويي تنها
كه عاشقانه ترين نغمه را دوباره بخواني

بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حديث عشق بيان كن بدان زبان كه تو داني

Sunday, May 06, 2007

2

گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
از ماه ابروان منت شرم باد رو
عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو

Saturday, May 05, 2007

1

نمی کند دل ِ من میل و زهد و توبه ولی
به نام خواجه بکوشیم و فرّ دولت او
باید تا 31 بشمارم ، شاید خیلی سخت باشه ولی لازمه

Friday, May 04, 2007

بعضی کارها رو اگه تو زمان خودش تجربه نکنی از دستت رفتن
الان هیچ کس تو خیابون باور نمی کنه من گم شده باشم